سفارش تبلیغ
صبا ویژن

خانومی که شماباشی

سلام عزیزان ممنون میشم توی وبم عضوشین وباپست های زیبا ودلنشینتون فضای وب رو آراسته تر کنید.

دیگر زمینت بوی زند گی نمی دهد...

خدایا منو نگا..........

 

خدایا...........

 

کودکان گلفروش رامی بینی....

...

مردان خانه به دوش.............

 

مادران سیاه پوش.................

 

واعظا ن دین فروش..............

 

پسران کلیه فروش.................

 

زبان های عشق فروش............

 

انسان های آدم فروش...........

 

همه را می بینی؟؟؟

 

میخواهم یک تکه آسما ن کلنگی بخرم!!!

 

دیگر زمینت بوی زند گی نمی دهد...


علم بهتر است یا ثروت

معلم، شاگرد را صدا زد تا انشاء‌اش را درباره علم بهتر است یا ثروت بخواند

.پسر با صدایی لرزان گفت: ننوشتیم آقا..!پس از تنبیه شدن با خط کش چوبی، اودر گوشه کلاس ایستاده بود و در حالی که دست‌های قرمز و باد کرده‌اش را به هم می‌مالید،زیر لب می‌گفت:

آری! ثروت بهتر است چون می‌توانستم دفتری بخرم و بنویسم...


بالا سری قهرش گرفته ...

بالا سری قهرش گرفته ...

دفتر روزگار را ورق میزنم

امروز پدری برای یک لقمه نان کلیه اش را فروخت

همان نانی که دیروز قرار بود مجانی شود

امروز کشاورز پیر پولی برای خرید بذر نداشت

همان محصولی که از دیروز هر کیلویش 250 لیتر آب مصرف می کند !

امروز دختری از ادامه تحصیلش بازماند

همان تحصیلی که دیروز خرجش به مرز تن فروشی رسید

امروز پسری در بالای دیوار خانه ی مردم دستگیر شد

همان پسری که دیروز از کارش ...به خاطر 2.5 میلیون فرصت شغلی اخراج شد !

امروز مادرم دیگر در خانه نیست

همان خانه ای که فقط تا دیروز با کلیه ی پدر گرم می شد

فردا هم روز دیگریست

و کسانی که دیگر چیزی برای از دست دادن ندارند

نه کلیه ای برای پدر

و نه تنی، برای مادر ...

فردا هم روز دیگریست

فردایی که بعضی ها همچنان نفس می کشند

همان هایی که دیروز 3هزار میلیارد تومان را با پول کلیه و تن مادر به خانه بردند

        سکوتی میکنم سنگین تر از فریاد ...


آدم

 

من زنم

همان زنی که عاشقش بودی

همانی که هر روز توی دانشگاه از یک ساعت قبل برایش جا می گرفتی

همانی که تمام بچه های کلاس را فرستادی که من را متقاعد کنند که با من حرف بزنی

همانی که سعی میکردی خودت را به پدرم نزذیک کنی

یادت می آید؟

بگذار کمی بیاییم جلوتر ...

شب ازدواجمان چه طور است؟

همان شبی که از هیجان توی استخر خانه مان افتادی؟

درست زدم وسط خال مگرنه؟تو به خاطر استخرمان،پولمان

به من نزدیک شدی

کاش آدمهای خوب هم فروختنی بودند«انسانها»

تامن تمام زندگی ام رامیدادم تایکی از آنهارا برای خودم داشته باشم

واز او درتمام عمرم مواظبت کنم

ولی حیف که آدم هم دیگر دراین روزگار وجود ندارد

بلکه زمستان بیایدتابتوانیم«آدم»،«بسازیم»

 


آهسته میمیرم

من زنم کسی که در زندگی ات تو رایاری میدهد

در ناملایمات زندگی دوام می آورد وهمراهی ات میکند

کسی که تو به او لقب فاحشه میدهی

کسی که به حرفهای دلت گوش میدهد ولی وقتی میخواهدتو به حرفهایش گوش دهی تو اورا از خودت دور میکنی

دور و دورتر

وقتی سرم داد میزنی وقتی به من ناسزامیگویی من چیزی نمیگویم تا توراحت باشی

تابتوانی عقده هایت را سرمن خالی کنی

من میبخشمت به خاطر خودم،خودم

به خاطر قلب بزرگم

به خاطر روح مهربانم

میبخشمت

ولی دلی راکه شکسته  نمیتوان ترمیمش کردحتی با دروغ های مخملی وزیبایت

میدانم مرا دوست نداری

میدانی ازکجا؟

از وقتی که درخیابان بامن راه میرفتی

دستت را در دستم میگذاشتی

ولی

چشمت زن دیگری را برانداز میکرد

وقتی به من میگفتی دوستت دارم تردید را در صدایت حس میکردم

ولی من به برای آخرین بار میگویم دوستت دارم ودست هایت را رهامیکنم

ومیروم دور و دورتر درجایی که نبینی  مرا

منی که میمیرم دو از چشمانت آهسته میمیرم،آهسته


من مانند سیندرلاهستم

من مانند سیندرلاهستم

فقط به جای کفشم دلم را جاگذاشته ام

سیندرلا برگشت ولی من نه

برنمیگردم

چون میدانم روزی مرا از توجدامیکنند

چون میدانم اگربرگردم کسی مرا نمخواهد حتی اگر زیباترین زن دنیا باشم

لحظه هایمان از هم جدامیشود

وتو دیگر مرا نمیشناسی

پس من میشوم مانند آناستازیا وعاشقانه دوستت میدارم ولی عشقم

.

ساکت است

من خودم راشکل عشقت نمیکنم

چون من نامردنیستم

من زنم


من مانندآفتابم

من مانندآفتابم

کسی که بدون هیچ منتی گرمی اش رابه تو هدیه میدهد

کسی که وقتی که دلت ازدنیاسرد میشود گرمی اش را به تو میبخشد

کسی که وقتی باران میبارد پشت ابرها پنهان میشود و به انتظار مینشیند

کسی که بلوغ وبالغ شدن رابه گلهامیبخشد

کسی که کینه ای نیست وکینه ها را به دل نمیگیرد

کسی که هر روز صبح با طلوع آن از خواب برمیخیزی

کسی که دلت را گرم میکند ونمیگذارد از دنیاخسته شوی

کسی که چشم هایش را بر روی سردی ها میبندد

کسی که رگین کمان دلت را جلامیدهد

کسی که هر روز بعد از خدا به او سلام میکردی ولی فقط تا وقتی که پاکی وسادگی معصومانه ات در دلت وجود داشت

کسی که همچنان دوستت دارد ولی شت ابرها به انتظارت مینشیند وتواز باریدن باران همچنان لذت میبری

حالاخودت قضاوت کن چه قدر از بودن من خوشحالی ای اشرف مخلوقات؟


خداحافظ ای دنیای من

وقتی سرم داد میزنی

وقتی قلبم رو میشکنی،دلم رومیشکنی،غرورم رو میشکنی ومن خوردمیشوم

من فقط به تو لبخندمیزنم وبه توچیزی نمیگویم

چون دوستت دارم چون میدانم اینگونه راحت تری

اگراین کارها آرامت میکندمن آماده ام برای دوباره شکستن

آماده ام برای آخرین بار شکست وبعدهم مرگـــــــــــ

پس دوباره این کار را انجام بده

راحتم کن

من رابکش ،ممنون عزیزم

پس خداحافظ ای دنیای من


عشق من پایداراست

پیرمیشوم،چروکیده میشوم،قوزمیکنم

وقلبم میشکندباصدای مهیبش تو را می آزارد

وتوبه جای ترمیم قلبم میگویی:کمی آرامتر

آری!بایدکمی آرامتربشکنم تادیگران نفهمند که تو دلم راشکستی

تانفرینت نکنند،تازجرنکشی این طوری من بیشترمیشکنم

پس بدان دوستت دارم

اگرکسی قلبت راشکست عیبی ندارد عزیزم

من هستم

عشق من پایداراست

برایت قلبم راهم میدهم

چون من زنم


خسته نباشی کارت تمام شده؟؟

مازنیم             زنان این جهان

کسانی که صدای شکسته شدن قلبشان جهان را پر کرده اماهمه کر شده اند نمی شنوند

چرا؟

چراباید ذره ذره خرد شوم؟چرامنرایکجانمیشکنی؟

اگر روزی از من پرسیدی تمام عمر چه میکردی میگویم

من کاری نمیکردم این تو بودی که مشغول بودی شاید ندانی مشغول چه........پاره کردم دل من

خسته نباشی

کارت تمام شده؟؟