.
?هو ?ه دخدر خیلی خوشگل و خوشتیپ اومد گفت :
" شما تنها هست?ن؟ "
- فـــاز غم به خودم گرفتم ، گفتم خیلی وقته تنهاااااام هـِععععی ..
گفت خوب من با اجازتون ا?ـن صندل? رو ببرم اونـور صندل? کمه ..
همه با هم یک صدا بخونیم:
تاب تاب عباس? ، استاد منو نندازی!
“جمعی از دانشجویان مشروط خُل و چِل”
****
دوستانی که فانتزیشون این بود
که برن بزنن روی میز استاد و بگن برو از خدا بترس!
الا وقتشه که بزنن تو گوش خودشونو بگن برو از استاد بترس بدبخت مشروط!
من شبیه کدوم یک از علائم راهنمائیم ؟!
بزرگ راه : بزرگ و صبور
پل هوایی : فداکار و با محبت
تابلو ایست :عاشق و تنها
سرعت گیر وسط کوچه : بی مصرف بدرد نخور
چراغ سبز : شاد و سر حال
پارک ممنوع : سنگین و با وقار
اتوبان : پر تحرک و با انرژی
تابلو خطر : مهربان و دلسوز
سبقت آزاد :گرم و صمیمی
پارکینگ : آرام و با شکوه
تابلو ریزش کوه : رو راست و بی ریا
دور زدن ممنوع : جذاب و فریبنده
خط کشی وسط خیابان : راکد و تنبل
ایست بازرسی : مکار و حقه باز
چراغ قرمز : نا آرام و خشمگین
تقاطع : زلال و پاک
میدان : ساکت و متفکر
زیر گذر : ناشناخته و غریب
گردش به راست آزاد : پیام بازرگانی
خیابان : دیوونه کننده
کوچه : اعصاب خورد کن
تونل : زیر آب زن و نامرد
توقف مطلقا" ممنوع : لوس بیمزه
جدول کنار خیابان : دیوونه و خنگ
تابلو یک طرفه : خدا میدونه آخرش چی می خواد بشه!!!!!
حمل با چرثقیل : ضد حال
تابلو سرعت مجاز 200 km : بیجنبه
خط کشی عابر پیاده : بود و نبودش فرقی نمی کنه..
شبی از پشت یک تنهایی نمناک و بارانی ترا با لهجه گلهای نیلوفر
صدا کردم ...
تمام شب برای با طراوت ماندن باغ قشنگ آرزوهایت دعا کردم
پس از یک جستجوی نقره ای در کوچه های
آبی احساس
تو را از بین گلهایی که در تنهایی ام رویید با حسرت
جدا کردم
و تو در پاسخ آبی ترین موج تمنای دلم گفتی ...
دلم حیران و سرگردان چشمانی است رویایی
ومن تنها برای دیدن زیبایی آن چشم
تو را در دشتی از تنهایی و حسرت رها کردم ...
همین بود آخرین حرفت
و من بعد از عبور تلخ و غمگینت
حریم چشمهایم را به روی اشکی از جنس غروب ساکت و نارنجی
خورشید وا کردم
نمی دانم که چرا رفتی؟
نمی دانم چرا شاید خطا کردم
و تو بی آنکه فکر غربت چشمان من باشی
نمی دانم کجا تا کی برای چه
ولی رفتی و بعد از رفتنت
باران چه معصومانه می بارید
و بعد از رفتنت یک قلب دریایی ترک بر داشت
و بعد از رفتنت رسم نوازش در غمی خاکستری گم شد
و گنجشکی که هر روز از کنار پنجره با مهربانی دانه بر می داشت
تمام بال هایش غرق در اندوه غربت شد
و بعد از رفتن تو آسمان چشمهایم خیس باران بود
وبعد از رفتنت انگار کسی حس کرد من بی تو تمام
هستی ام از دست خواهد رفت
کسی حس کرد من بی تو هزاران بار در هر لحظه خواهم مرد
کسی فهمید تو نام مرا از یاد خواهی برد
و من با آنکه می دانم تو هرگز یاد من را با عبور نخواهی برد
هنوز آشفته چشمان زیبای تو ام برگرد
ببین از این همه طوفان و وهم و پرسش و تردید
کسی از پشت قاب پنجره آرام وزیبا گفت
تو هم در پاسخ این بی وفایی ها بگو در راه عشق و انتخاب آن
خطا کردم
و من در حالتی ما بین اشک و حسرت و تردید
کنار انتظاری که بدون پاسخ و سر دست
و من در اوج پاییزی ترین ویرانی یک دل
میان غصه ای از جنس بغض کوچک یک ابر
نمی دانم چرا شاید به رسم عادت پروانگی مان باز
برا ی شادی و خوشبختی باغ قشنگ آرزو هایت دعا کردم ...
خدایا
حواست هست؟!
صدای هق هق گریه هایم
از گلویی می آید که تو از رگش
به من نزدیک تـــــــــــــری ...!
کسے ?ر قــلــب کــوچکــم
فــرما?? روایــے مـیـــکنــے
بــدون ِ هیـــــ ـــچ نـآئــب السلطنــه اے
کســے نمیــدـآنـد
چــه لـذتـی دارد
بهــتریـ?? پـ ـادشـاه تـاریــخ را
در دل داشتـــــن!!!